بازگشت به پوشک آرین


وب پوشکی ها و ABDL ها

جهت آشنایی با گرایش ABDL


امکانات وب





برای استفاده از وب های ما از مرورگر های موزیلا و اپرا استفاده کنید تا مشکل بارگذاری صفحات حل شود

 

اگه به یاد داشته باشید سال 1399 یه وب بود که ادمینش ، رفیق خودم هست اسمش محمد درویش بود یه پسر ABDL و خجالتی و با شخصیت عجیب و غریب که حالا بعدا با شما درباره اش صحبت می کنم ، یه وب داشت که ستاد فیلترینگ مسدودش کرد و بخاطر بعضی از بی دقت های محمد تو محتواگذاری وبش بود.

یه داستان تو وبش داشت که خیلی عالی بود و همچنان هم زیاد طرفدار داره با نام داستان بازی به یاد ماندنی ، درباره دو تا بیبی دوست داشتنی با نام های هلن و آرین که اینجا بخاطر حفظ حقوق کپی رایت اونو فقط بوسیله بازنویسی با ذکر منبع ، قرار می دیم:

 

هلن یک دختر بازیگوش بود و بیشتر دوست داشت با وسایل بازی پسرانه و چیز هایی مثل خانه سازی و . . مشغول بازی کردن شود.
او به قدری در هنگام بازی کردن،حواسش به کارش بود که همه چیز را فراموش می کرد حتی دست شویی رفتن و به همین دلیل خیلی اتفاق میفتاد که هنگام بازی،خودش را خیس کند و این مورد باعث شده بود که مادرش،بعد از گرفتن هلن از پوشک در سن سه سالگی،دوباره بعد از یک و سال نیم،یعنی  در چهار سالگی ، هلن را پوشک کند.
هلن در خانواده ایی بود که خیلی اهل رفت و آمد و مهمانی بودند و اتفاقا بیشتر اعضای فامیل هم مثل خانواده آنها،بچه داشتند ولی با سن های مختلف.

تقریبا هلن نزدیک به شش سال داشت که در روزی از روز های گرم تابستان به مهمانی دعوت شده بودند، مهمانی خانه دایی هلن.
قبل حاضر شدن خانواده،مامان هلن او را به اتاق برد و مثل همیشه پوشکش کرد و ساق شلواریش را پایش کرد و یک پیراهن و یک دامن صورتی و زیبا تنش کرد و او را حاضر کرد تا در مهمانی هم خوب جلوه کند و هم مشکلی پیش نیاید.
خود مادرش و پدرش هم از قبل حاضر شده بودند.

در راه،هلن داخل ماشین صندلی عقب نشسته بود و داشت با ماشین اسباب بازیی که خیلی دوستش داشت بازی می کرد و مثل همیشه غرق در بازی کردن بود که ناگهان احساس کرد صندلی ماشین کمی گرم تر شده است.
دستش را روی صندلی گذاشت و متوجه شد که اتفاقی نیفتاده است فقط آن جایی که خودش نشسته گرم شده است
با کمی فکر کردن فهمید که باز هم در حین بازی کردن ، درون پوشکش جیش کرده برای همین از ترس اینکه مامانش او را جلوی دایی و زندایی اش عوض نکند به روی خودش نیاورد.
 
کمی نگذشت که بالاخره به مقصد رسیدند و:
زنگ به صدا در آمد و اولین کسی که از خوشحالی به سمت آیفون دوید تا جواب دهد ، پسر دایی هلن بود.
بعد از اینکه هلن و پدر و مادرش وارد شدند ، اعضای خانواده دایی هلن از آنها به گرمی استقبال کردند و به آنها اجازه دادند کمی بنشینند و از مهمانان پذیرایی کنند.
آرین با پدر و مادرش هم روبروی مهمان نشستند و مشغول صحبت کردن شدند
در اینجا دوباره اتفاق دیگری درون پوشک هلن افتاد ، اتفاقی از نوع جیش که باعث شد پوشکش کمی حجیم تر شد.
موقع جیش کردن ، هلن به چهره دایی خودش خیره شد و بعد از اینکه کارش تموم شد بازم بروی خودش نیاورد!
دایی اش وقتی دید که هلن به او خیره شده بهش گفت: چیزی بخور عزیزم چه قدر خوشگل و ناز شدی؟
هلن رنگش سرخ شد و گفت: مرسی!

آرین بلند شد و به اتاقش رفت و با یک توپ بزرگ برگشت و به هلن گفت: میای اتاقم با هم بازی کنیم؟؟
هلن قبول کرد و به اتاق رفتند و خیلی زیاد غرق بازی کردن شدند.
صدای خنده بچه ها همراه صدای توپی که به در و دیوار کوبیده میشد ، از اتاقشان شنیده میشد ، هلن با شادی تمام توپ را به سمت آرین پرتاب می کرد و آرین هم به سمت هلن.
در لحظه ای که هلن بالا پرید تا توپ را بگیرد ، بعد از کمی مکث ، اتفاق سوم هم درون پوشکش افتاد
سومین خرابکاری باعث شد وقتی هلن در حال خندیدن بود ، خنده اش را قطع کند و دوباره به چیزی خیره شود ولی این بار به کمد اتاق آرین بعد هم با یه لبخند کوچیک ، ادامه بازی
دو ساعت از آمدن مهمان ها گذشته بود و والدین هلن مشغول گفت و گو با والدین آرین بودند و بچه ها هم با هم بازی می کردند ، ماشین بازی و دنبال بازی
خرابکاری های پشت سر هم درون پوشک هلن باعث شده بود پوشکش به شدت حجیم و آویزان شود و حتی تحمل آن همه جیش یک جا برای هلن سخت شده بود ولی از ترس به رویش نمی آورد و با آن شرایط دنبال آرین می دوید و آرین دنبالش
در یک لحظه ، پایش به لبه فرش گیر کرد و با زانو زمین خورد طوری که دامنش کنار رفت و برجستگی پوشکش از روی ساق شلواریش معلوم شد و آرین آن را دید.
آرین به فکر فرورفت و به خودش گفت: چی بود که من دیدم؟ شبیه پوشک بود! هلن و پوشک؟؟؟؟؟!!!!! حتما اشتباه دیدم ، پوشک نبود ، لباسش بود!
مامان هلن که مشغول گفت و گو با مامان آرین بود از بیرون اتاق هلن و پسر دایی اش را تحت نظر داشت وقتی دید هلن در هنگام بازی خوب نمی تواند بدود و پشت ساق شلواریش حجیم شده ، فهمید که وضعییت درون پوشک دخترش خراب است ، به مامان آرین گفت: ببخشید! یک لحظه من کاری دارم و بلند شد و به اتاق رفت و جلوی آرین ، دامن هلن را بالا زد و داخل پوشکش را نگاه کرد آرین هم داشت میدید و مطمئن شد که درست دیده! برجستگی پشت ساق شلواری هلن ، پوشکه.

آرین با تعجب نگاه می کرد! وقتی مامان هلن داخل پوشک هلن را دید دست او را گرفت و او را با یه زیرانداز که از کیفش درآورد روی تخت اتاق آرین خواباند و همانجا ساق را از پایش در آورد و چسب های پوشکش را باز کرد تا عوضش کند.
هلن هم نق میزد ولی مادرش ، دستمال مرطوب و پوشک هلن همراه روغن هم از کیفش درآرود و کارش را آغاز کرد.

وقتی مادر هلن ، جفت پاهای هلن را بالا داده بود تا پوشک را زیر هلن بگذارد و او را پوشک کند ، هلن به آرین گفت: صبر کن! الان میام ادامه بازی ، مثلا تو دزد و من پلیس.
آرین که داشت همه چیز را زنده تماشا می کرد با نهایت تعجب گفت: باشه!!!!!!!!!!!

کمی نگذشت که پوشک از بین پا های هلن عبور کرد و دور کمرش با چسب های آبی رنگ اش بسته شد و مامان هلن ، ساق را پای هلن کرد و دامنش را پایین داد و به هلن گفت: ادامه بازی خوش بچه ها!!

هلن بلند شد برای ادامه بازی ، در هنگام بازی آرین با خود می گفت: او دختر است ، طبیعی است که پوشک می شود ، من پسر هستم ، نباید پوشک بشوم.

مامان هلن دوباره روی مبل روبروی مامان آرین نشست و مامان آرین گفت: چی شده بود؟؟
مامان هلن: هیچ چی ، پوشک هلن رو عوض کردم.
مامان آرین با تعجب گفت: پوشک هلن؟؟ مگه هلنو پوشک می کنی؟
مامان هلن: اره چون اگر پوشک نباشد خودش را خیس می کند.
در این جا مامان آرین کمی به فکر فرو رفت و بعد گفت: آرینم بعضی شبا تو خواب خودشو خیس می کنه ولی من پوشکش نکردم تا حالا!!!!
مامان هلن: چرا؟ اشکالی نداره! پوشکش کنی خیالت راحت تره.
و ادامه صحبت . . . .

بعد از نیم ساعت گفت و گو مامان هلن ، ساعت را نگاه کرد و گفت دیگه دیروقته ما باید بریم مامان آرین گفت کجا حالا باشید تازه داریم با هم مچ میشیم مامان هلن گفت: فردا باید بریم سرکار هلنم باید بره پیش دبستانی ولی با اصرار مامان آرین ، مهمونا بیشتر خونه میزبان موندن.

وقت خواب آرین رسید و مامان آرین چون شک داشت ممکنه دوباره امشبم آرین جاشو خیس کنه تصمیم گرفته بود بر اساس صحبتایی که با مامان هلن داشت ، پسر شو شب برای خواب پوشک کنه ، بلند شد و گفت: ببخشید و رفت به اتاق بچه ها و در کمد وسایل آرین را باز کرد و یکی از پوشک های خود آرین که در زمان خردسالی برایش خیلی بزرگ بود ولی آن موقع اندازه اش میشد را برداشت.

آرین و هلن با هم قایم موشک بازی می کردند و هلن پشت تخت طوری که آرین او را نبیند قایم شده بود.
مامان آرین گفت: پسرم وقته خوابه دیگه! بیا اینجا ببینمت!

آرین جلو آمد و گفت: بله مامان!

در اینجا مامانش شلوارش را پایین کشید ، آرین متعجب شد و وقتی مامانش می خواست شرتش را هم در بیاورد فهمید که او را می خواهد پوشک کند داد زد: نه نمی خوام!

مامانش شرت آرین را می کشید تا دربیاورد ولی آرین آن را با دستش گرفته بود و همینکه خواست فرار کند ، مامان آرین با دست دیگرش هم آن را کشید و آرین زمین خورد و شرتش از پایش درآمد.
آرین با تیشرتش و پایین تنه کلا بدون لباس ، بلند شد و شروع کرد دویدن و از اتاق خارج شد ، جلوی مامان هلن از دست مامان خودش فرار می کرد و مامانشم با یه پوشک دنبالش می دویدزبان مامان هلن هم فقط می خندید!!!!!
بالاخره بعد از چند دقیقه فرار و مقاومت مامان آرین ، او را روی مبلی که مهمان ها روی آن مینشستند گیر انداخت و با گرفتن جفت پاهای آرین ، راه فرار را بر او بست.

آرین که دیگر نمی توانست کاری کند شروع کرد به گریه کردن و داد زدن و تکان خوردن در آخر هم پوشک شد!!!! زبان

هلن هم در اول این اتفاق پشت تخت بود ولی بعد از شنیدن داد های آرین ، جلو آمد و همه چیز را دید.

آرین با پیراهن کج و پوشک ، بدون شلوار به سمت هلن رفت و اشک هایش را از صورتش پاک کرد و گفت: بیا ادامه بازی قبل از اینکه بخوابم

 

داستان هلن و آرین با نام بازی بیاد ماندنی یکی از شاهکار های وب فنجان کوچک در سال 1399 بود و نویسنده اش رفیق خودم ، محمد درویش بود نمی دونم داستان واقعیه یا نه ولی خیلی عالیه

 

وب پوشکی ها و ABDL ها...
ما را در سایت وب پوشکی ها و ABDL ها دنبال می کنید

برچسب : هلن و آرین,بازگشت به پوشک الناز,برگشت به پوشک شدن, نویسنده : گروه ABDL مدیا ddtrdiaper بازدید : 307 تاريخ : پنجشنبه 17 خرداد 1403 ساعت: 0:49





آرشیو مطالب